شاینا شاینا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

شاینا احمدلو

گوجه سبز

دخترم عاشق گوجه سبز هستی همش دوست داری بذاری تو دهنت و بخوریش   تنها چیزایی که دوست داری یکی تخمه ژاپنی که وقتی بهت میدم میخوری و میخندی یکی گوجه سبزه   شاید بزرگ شدی باورت نشه که از بستنی بدت میاد و حاضر نیستی بخوریش اینم یه عکس از یه گوجه سبز له شده توسط شما ...
23 ارديبهشت 1392

مهمونای عید

تو عید شاینا خانم مهمونای زیادی داشت و همشم دوست داشت با مهموناش صحبت کنه از بس که روابط عمومی بچه ام بالاست قربونت بشم الان دیگه دخترم کلماتی رو که میگه مامان بابا بابایی دد الو شاینا = نای نا نی نی به به   مهمونای شاینا شاینا و آرمین شاینا و پارمیس شاینا و روشا و پارمیس قربون دو تا دختر خاله بشم امیدای زندگی فردای ما من عاشق هر دوتاییتون هستم   اینم کادوی خاله معصوم که واسه عیدی داد به شاینا دست خاله اش درد نکنه خیلی قشنگه ...
23 ارديبهشت 1392

نوروز 1392

دخترم الان شما دو سال نوروز پیش ما هستی یعنی شما دو تا نوروز قشنگ رو دیدی شما داری بزرگ میشی خانم داری کم کم و یکی یکی سالها رو پشت سر هم میگذرونی فدای خنده هات نمیدونی چقدرم شیطون و ناقلا شدی همش میخواستی بیای وسفره هفت سین رو خراب کنی من هی دنبالت میکردم آخر مجبور شدیم که این مبلا رو بکشیم جلوی هفت سین که شما تشریف نبری خرابش کنی خانم خانما امید زندگی من و بابا   شاینا کنار سفت سفره مامان بز ...
23 ارديبهشت 1392

تولد شاینا

شاینا خانم یک ساله شد دیگه   عزیز مامان یک ساله شد دیگه قشنگ مامان بزرگ شدی خانم شدی عزیزم هیچ وقت اون شبی که خواستی زودتر بیای بغلم رو یاد نمیره هیچ زمان اون لحظه ای رو که تو رو گذاشتن کنار صورتم از یاد نمیبرم عزیزم تو به عنوان بهترین هدیه خدا واسه من هستی هیچ چیز و هیچ کس تو دنیا برای من با ارزشتر از تو و مهمتر تو نمیتونه باشه عزیز دلم من و بابات هیچ وقت فکر نمیکردیم که اینقدر به تو وابسته باشیم و هر لحظه از زندگیمون رو فقط به یاد تو بگذرونیم ما عاشقت هستیم بدون تو هیچ وقت نمیتونم زندگی و نفس بکشم تو بهترین لحظات رو تو زندگی واسه من به وجود آوردی لحظه خندیدن تو صدا کردن من بهترین لحظه زندگی من   من عاشق اون صبحهای جمع...
23 ارديبهشت 1392

خوابیدن

الهی قربونت برم که اینقدر ناز و عزیز میخوابی گلم این عکاسا رو بابایی انداخته ازت عزیز دلم چرا اینجوری میخوابی گلم اذیت میشی ...
23 ارديبهشت 1392

تولد بابایی

دخمل گلم امسال اولین سالی هست که تولد بابایی هستی ایشالله که تا 120 سالگی بابایی کنار هم باشید و همیشه شاد و خوشحال باشید هر دوتایی تون عشقای زندگی من من و شما خیلی برنامه ریزی کردیم کیک خریدیم و شام گرفتیم و بابابزرگ و مامان بزرگ و عمه شیما رو دعوت کردیم خونمون وقتی بابا اومد فشفشه رو روشن کردیم و کلی شما و بابایی رو ذوق زده کردیم شما هم بغل بابایی بودی و خوشحال گلم ایشالله که همیشه همه لحظات زندگیمون اینقدر خوب و شاد باشه شاینا خانم در حال فوت کردن شمع کیک با بابایی موقع چیدن سفره شامم شاینا خانم دوست داشت سر سفره باشه و مثل همیشه گل سرسبد مجلس اینقدرم اون شب رقصیدی دستت رو میگرفتی بالا و میچرخیدی ...
23 ارديبهشت 1392

شاینا میره تولد

تولد دوست شاینا عسل خانم بود که شاینا خانم لباس خشکلش رو پوشید رو رفت تولد و کلی رقصید     شاینا و دوستش ترانه شاینا و دوستش آریانا به به اینم میز شام چه کرده خاله فاطی دستش درد نکنه ولی شاینا خانم که هیچی نخورد ولی مامانی خیلی خورد الانم دهن مامانی آب افتاد   ...
23 ارديبهشت 1392

راه رفتن

عزیزم شما چند روزی هست که میخوای به تنهایی راه بری عزیزم الهی فدات بشم که خیلی میافتی ولی دست از تلاش بر نمیداری و همچنان واسه موفقیت تلاش میکنی خدایا این عزیز دلم رو حفظ کن که توی همه مراحل زندگیش موفق باشه خدایا کمکش کن که توی زندگیش هیچ وقت به این اندازه زمین نخوره و همش سربلند از زندگیش بیرون بیاد عزیز دلم فدای اون پاهای کوچولو و ظریفت بشم که اینقدر دوست داری با کمک پاهای خودت بلند بشی و راه بری خیلی میدوستمت زیاد عزیزم  
23 ارديبهشت 1392

دندون

بالاخره دختره تنبل ما دندونس در اومد الهی قربون اون مروارید کوچولوت بشم که اینقدر قشنگه وقتی میخندی میاد بیرون یه روز وقتی داشتیم ناهار میخوردیم شما هم لیوان رو گرفتی و شروع کردی کشیدن به لثه هات که ما صدای دندونات رو شنیدیم و اونقدر ذوق کردیم که اونقدر ذوق کردیم که هر چی بگیم کم گفتیم خیلی جالب بود تو هم متعجب بعدش فکر کردی چه خبره شروع کردی به تکون دادن و خندیدن گل قشنگم       ما هم تصمیم گرفتیم برای شما جشن دندونی بگیریم ولی چون تو محرم وصفر بود گذاشتیم بعد از صفر ...
23 ارديبهشت 1392